هر بار کودکانه دستی را گرفتم گم شدم انقدر که در من هراس گرفتن دستی هست ترس از گم شدن نیست

چرا هیچکس حاضر نیست به قیمت فهمیدن یک قدم عقب برود ؟؟؟!!!

همه برایم دست تکان دادند اما کم بودند دستانی که تکانم دادند دوست و دست بسیارند ولی دست دوست اندک...!!!!!!!!

در نبرد بین روزهای سخت و انسانهای سرسخت این انسانهای سرسخت هستند که می مانند نه روزهای سخت

نبودن هرگز به تلخی از دست دادن یک بودن نیست پس بودنیهایت را از دست مده

حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه بود

هیچگاه نباید به اجبار خندید گاهی باید با نهایت ارامش گریه کرد ... تبسم بعد از گریه از رنگین کمان هم زیباتر است

دلم نه عشق می خواهد نه دروغهای قشنگ نه ادعاهای بزرگ نه بزرگهای پر ادعا    دلم یک فنجان قهوه داغ می خواهد و یک دوست که بشود با او حرف زد و بعد پشیمان نشد

تصور کن اگر قرار بود که هر کس به اندازه دانش خود سخن بگوید چه سکوتی عالم را فرا می گرفت

دلواپسی من از نیامدنت نیست     می ترسم در پس این دل دل زدنها   بیایی و دیگر نخواهمت